
سی دی شکل گیری نیروها از "استاد امین"
بخش اول
سی دی شکلگیری نیروها از استاد امین
وقتی انسانها در کوتاهمدت در کنار یکدیگر هستند میتوانند ویژگیها و صفات منفی خود را پنهان کنند و جوری رفتار نکنند که دیگران نظرشان جلب شود ولی وقتی زمان طولانی میشود دیگه آدم توان نقش بازی کردن و جور دیگری برخورد کردن را ندارد. یواشیواش ویژگیهای بد بروز پیدا میکند.
استاد در مورد امتحان دادن میگوید که اصلاً سن و سال نمیشناسد هرکسی برای امتحان دادن مقداری اضطراب دارد و این طبیعی است اضطراب از جنس ترس هست ولی وقتی از یک مقداری بیشتر میشود تأثیر مثبتی ندارد و باعث به هم ریختن میشود.
استاد در ادامه در مورد نظریه فاجعه که در تیراندازی وجود دارد میگوید: اگر تیراندازی در هنگام مسابقه یککمی اضطراب داشته باشد نتیجه خیلی خوبی میگیرد و باعث رکورد میشود یعنی یک خورده دلشوره داشته باشد ولی اگر تمام وجودش ترس و اضطراب باشد آن موقع دیگه نتیجه خوبی در کار نیست. یعنی نتیجهای که میگیرد فاجعهآمیز است. وقتی ترس و نگرانی از یک حدی بالاتر میرود فکر دیگر فرمان نمیگیرد قفل میشود و تمرکز از بین میرود حافظه در اختیار انسان نیست مطالب به یاد آورده نمیشوند. حالا هر آزمون و چالشی که میخواهد باشد نتیجهای که به دست میآورد بادانش و اطلاعات و مهارتهایی که شخص دارد همخوانی ندارد.
استاد در مورد امتحان دادن توصیه میکند که اگر نگرانی کم هست مشکلی نیست اما اگر زیاد باشد باید چند کار صورت بگیرد:
این آگاهی رو داشته باشید که طی زمانی که در کنگره60 آموزشدیدهاید خیلی از سؤالات را میتوانید پاسخ دهید چون چیزی که تو لژیون و کتاب و جلسه تو سیدیها یا اصلاً صحبتهایی که شده به خاطر این اطلاعات نصف بیشتر سؤالات را میتوانید انجام بدهید.
مطالبی که میخوانید بر اساس اصولی که در نوشتارها آمده امتحان گرفته میشود و اگر مطالب را یکی دو بار مطالعه کنید سؤالات را میتوانید جواب دهید. اگر سؤالی هم بلد نبودید اصلاً وقت روی سؤال نگذارید.
در آخر سؤالاتی که جواب ندادید برگردید اگر شک داشتید بین دو گزینه یا اصلاً چیزی نمیدانید باز گزینهای را انتخاب کنید چون نمره منفی ندارد و شاید درست باشد.
استاد در ادامه راجع به ترس تأکید به مهم بودن میکند و میگوید که ترس در جزوه و جهانبینی اینگونه تعریفشده: در مقابل از دست دادنها حس ترس به وجود میآید. اما در مورد ماهیت ترس و اینکه چگونه به وجود میاید استاد میگوید که در سفری که انسان شروع میکند و وارد تاریکی میشود کاری که تاریکی با انسان میکند چیست؟؟؟ مسلماً وقتی تاریکی میآید ترس نفرت و خشم بروز میکند. اگر کسی این حسها را دارد خود این دلیل بارزی است برای وجود تاریکی یا وجود بندهای منفی. هر انسان که خداوند آفریده در وجودش نیروهای خیلی زیادی قرارگرفتهاند. نیروهایی که هنوز برای ما ناشناختهاند چه در صور آشکار چه در صور پنهان. کار این نیروها چیست؟؟ مثلاً نیروی دیدن-نیروی شنیدن-نیروی تفکر-نیروی قدرت فیزیکی-نیروی تعادل-نیروی محبت مجموعهٔ این نیروها باعقل نفس و روح به انسانها تواناییهایی میدهد که بالاتر از سایر موجودات ازنظر توانمندی قرار بگیرد حالا موقعی که تاریکی میآید کاری که انجام میدهد این است که این نیروها را از اختیار انسان خارج کند.
(بعد از خلقت انسان انشعاب بزرگ صورت گرفت و نیروها به دو بخش تقسیم شدند)
در انسان اولین موضوعی که مطرح شد و مهم بوده مسئله اختیار بوده است. وقتی میگوییم اختیار یعنی مختار بودن و حیوانات از این ویژگی برخوردار نیستند و فقط حس و عقل دارند. حیوان بعد از حس کردن شروع به تفکر میکند که همان عقل در حیوان است. حسها در حیوانات یکبعدی هست ولی در انسان اینگونه نیست. انسان میتواند با گرسنگی شدید غذایش را به کسی که از او نیازمندتر است ببخشد این میشود انتخاب. یعنی دقیقاً در مخالف حسی که داشته عمل کرده و این در مرحله انسانی انجام میشود. وقتی اختیار آمد تاریکی به وجود آمد که کار آن گرفتن اختیار از انسان است کل قاعده اینطوری است که اختیار را بگیرد و به نتیجهای که میخواهد نزدیک شود. این خیلی مسئله مهمی است. وقتی انسان در تاریکی فرو میرود میبینیم که انتخابهایش که میشود و در جهت هر خواستهای که لذت دارد و نفس میخواهد میرود و انجام میدهد. تعقل ندارد و از اختیار فاصله گرفته و اعتیاد این بلا را سر انسان میآورد. تاریکی کاری که میخواست با شخص انجام داد یعنی گرفتن انتخابها.
حال این گرفتن اختیار به چه صورت انجام میشود؟؟؟
زمانی اختیار از دست میرود که حق انتخابها کم شود و انسان یک سری از نیروهایی که در بدو خلقت خداوند به او داده است از دست بدهد وقتیکه نیروی محبت را از دست داد نیروی ایمان را از دست داد نیروی تمرکز را از دست داد نیروی شهامت را از دست داد و نیروی تجزیهوتحلیل را از دست داد دیگر در موضوعات مختلف انتخابها کم میشود و یک سری موضوعات خودبهخود حذف میشود. هرچقدر گزینهها حذف شوند ما به حالت جبر نزدیکتر میشویم. انسان در تاریکی میگوید زندگی جبر است. دنیای این انسان محدود و بستهشده است. ولی همین انسان که در جبر است بعد از برگشت این نیروها نظرش کاملاً عوض میشود.
اگر نیروی پول درآوردن و استقلال شخصیت گرفته شود دیگر توانایی پول درآوردن ندارد. وقتی نیروی تجزیه تحلیل گرفته شود انسان دیگر توانایی یادگیری دروس را ندارد چون نیرویی که مربوط به آموختن است در اختیار نیست. این نیروها توسط نیروهای دیگر تصاحبشده و در اختیار آنهاست و استفاده میکنند. نیروهای انسان از بین نمیرود این نیروها ضبط میشوند کلاً در هستی چیزی از بین نمیرود. مصادره شده و دیگر نیروها از آنها استفاده میکنند. یعنی شخصی که در اعتیاد و مواد هست استعداد،توانایی و نیروهایی که داشته از بین نرفته است درجایی مسدود شده درجایی قفلشده و این قفلها وقتی از شوند تواناییها برمیگردد آن شخص توانا میشود حتی بهتر از قبل چون جدیداً چیزهایی اضافهشده است.
حال یک سؤال: ترس اینجا به چه صورت به وجود میآید؟
موقعی که من با موضوعی خارجی روبرو میشم مثلاً میخواهم از یک جوب بپرم یا مثلاً میخواهم به شهری دیگر بروم یا کنکور و امتحان بدهم یا سه متر یا دو متر یا بیست تا شنا باید برید یا به سؤالهای هوشی جواب بدید یا مثلاً چند تا تصویر را ظرف سی ثانیه به خاطر بسپارید و بعد باید تصاویر را بگین (مثالهایی که استاد در سی دی گفته است) حال موقعی که نیروی جسمانی در اختیار شخص باشد و تحت فرمان شخص باشد موقعی که من میدونم هر وقت دلم خواست میتوانم دو متر و نیم بپرم هر وقت خواستم میتوانم 50 تا شنا برم یا 10 خط رو حفظ کنم. در کنگره حفظ کردن باعث میشود که نیروی حافظه به انسان برگشت داده بشود. اگر نیروها در اختیار انسان نباشند هر وقت حال آدم خوبه و انرژی بالایی داره کار رو انجام میده ولی وقتی سطح انرژی پایین است نمیتونه کار رو انجام بده. اینجا شراکتی در رابطه با این نیرو انجامگرفته و نیرو تحت اختیار کامل نیست و اگر کاملاً تحت اختیار باشد دیگر ربطی به سطح انرژی ندارد؛ اینجا ترس ظاهر میشود چون نیروی درونی معلوم نیست از پس کار بربیاید یا نه. معلوم نیست فردا حالم چجوریه. در رویارویی با موضوعات بیرونی یک عاملی در درون باید باشد که با آن نیروی بیرونی روبرو بشه و غلبه پیدا کند. اگر تحت فرمان انسان باشد ترس ظاهر نمیشود چون به شجاعت و شهامت رسیده است. چون کاملاً به خود ایمان و اطمینان داریم.
دو نوع ترس داریم نگهدارنده و بازدارنده. هنگام شکست و از دست دادن ترس بازدارنده ظاهر میشود. ترس نگهدارنده هم وقتی حیوان درنده را میبینیم مثل مار یا عقرب ظاهر میشود آگه این ترس وجود نداشته باشد باعث نابودی میشه و این ترس ضامن ایمنی انسان است. وقتی توان روبرو شدن با مسئلهها نباشد یعنی نیروها بهصورت کامل در اختیار انسان نیست و ترس به وجود میآید. این ترس شاید جلو انسان را بگیرد و انسان دست به عمل نزند اما وقتی شخص از اینکه توانایی و نیروی لازم برای انجام کارها و روبرو شدن با مسئلهها را ندارد آگاهی و اطلاع ندارد و در شخص ترس نگهدارنده به وجود نمیآید و آسیب میبیند و تخریب میشود و ممکنه که باعث بشود که حتی جونشم از دست بدهد.
خب پس فرآیند خارج شدن از تاریکی بدون برگشت نیروهای ازدسترفته به انسان اتفاق نمیافتد یعنی تا نیروها به انسان برنگردند شخص از تاریکی خارج نشده است و این مهم است. اگر کسی اعتیاد را کنار گذاشت و نیروهایی که قبلاً در وجودش وجود داشت آن نیروها اگر برگشت دادهشده باشند مثل تمرکز-حافظه-قوای فیزیکی-نیروی جنسی-نیروی فیزیکی اگر اینها به نقطهٔ اولشان برگشت دادهشده باشند یعنی خروج از تاریکی اتفاق افتاده و اگر غیرازاین باشد خروج صورت نگرفته است.
تایپ: مسافر شاهین